کُنشِ مقاومت
در زمانهی فعلی «سینهفیلیا» و «نقد» به چه معناست؟ این احتمالاً یکی از اصلیترین
مباحثی است که این روزها از آن سخن به میان میآید و دربارهاش مناقشه میشود. از
طرفی ایستادنی است بر پهنه و ساحتی پُرشتاب و گوناگون - عصرِ اینترنت و تبادل
سریعِ اطلاعات - که نه فقط فرآیندِ تجربهی ما از فیلمها را متحول ساخته که
همچنین فضاهای پیرامتنی را نیز دستخوش تغییر کرده است و این بدین معنی که امروزه
اینترنت خواه ناخواه، به اصلیترین فضای تبادل نظر دربارهی فیلمها، نوشتن و
خواندن دربارهی آنها بدل شده است. فرآیندی که دیگر اجتنابناپذیر مینُماید و به
حرکتی شتابزده و هرروزه شبیه است در گذری دائمی و بیامان از خلالِ تلاقیگاههای
فرهنگی؛ و این بازتابی است از جهانِ «دموکراتیزه» شدهی فعلی، با تمامیِ سویههای مثبت
و منفی؛ گِرهخورده و لاینفک از تکثر، التقاطگرایی و حتی نسبینگری و نسبیزیستی.
ولی در طرف دیگر ماجرا، التزام و احساسِ نیازی نیز قرارگرفته است در برقراریِ
نسبتی شخصی و مشخص با وضعیتِ موجود یا به عبارتی اعلامِ موضع در دلِ وضعیت. پس به
وضعیتِ «سینهفیلیا» و «نقد» بایستی از دو منظر نگریست: از حیثِ اُبژکتیو و بیرونیاش
و از حیثِ سوبژکتیو و درونیاش. پس فارغ از اینکه به راستی سیمای امروزِ سینما به
چه شکل درآمده، پرسشِ اصلی به واقع این است: کُنش/واکنشِ ما نسبت به این وضعیت
چیست؟
پاسخ به این پرسش نیز اگر تماماً واجدِ سویههایی از ناامیدی مطلق نباشد، دستکم
عاری از بارقههایِ بدبینی و دلزدگی نخواهد بود؛ چرا که پاسخ به این پرسش همانا
توام است با پرسشها و درگیریهای درونیِ بیشتر: اصلاً چرا باید نوشت؟ به راستی چه
کسی اینها را میخواند؟ نوشتن چه تاثیری قرار است از خود به جای بگذارد؟
شاید دلگرمکنندهترین پاسخِ موجود (حداقل برای نگارندهی این وبلاگ) «کُنشِ
مقاومت» باشد و بس. بایستی نوشت و بر این ساحتِ پُرابهامِ کنونی ایستاد و پا پس
نکشید، چرا که به واقع آنچه در لحظهی حال بیش از هرچیز مهم مینُماید، همین
برقراری نسبت است با خود و جهانِ پیرامون؛ نوشتن برای به کُنش درآوردنِ نوشتن و
دیدن به منظور به کُنش درآوردنِ دیدن. دستکم اگر همهی این خُردهکنشها چیزی
نیآفرینند بازهم گشودگیِ یک «امکان» را ممکن میسازند.
و اما چرا «تصویر-قلم»؟ نامِ انتخابی این وبلاگ در ذاتِ خود آگاه به یک
پارادوکس نیز هست؛ از یکسو از «تصویر» سخن میگوید آن هم در میانهی عصری که
«تصاویر» هرچه بیشتر جای خود را به «ویژوال»ها دادهاند و از دیگر سو از «قلم» میگوید
که در هجمهی هجومِ نوشتههای اینترنتی (و محوشدنِ شیوههای قدیمیِ نگاشتن) دیگر
رنگباخته است؛ ولی علیرغمِ این تناقض میکوشد واپسین درخششها و بارقههای حقیقت
را نیز در دلِ خود جای دهد.
پس از اکنون، رو به آیندهای مبهم و با اتکا به آنچه تئودور آدورنو از آن تحتِ
عنوانِ «رستگاریِ امیدهای گذشته» یادمیکند، «تصویر-قلم» آوازِ نابهنگامِ خود را
ساز میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر